ارائهی مدلی برای اهرمسازی یک شایستگی فناورانه (مورد مطالعه: ربات مارسان)
محورهای موضوعی :علی حیدری 1 * , اسماعیل جعفر پناه 2
1 - دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
2 - دانشگاه تهران
کلید واژه: مسیر/فرآیند اهرمسازی شایستگی فناورانه, محصولات با فناوری پیشرفته, تصمیمگیری چند معیارهی فازی, ربات مارسان,
چکیده مقاله :
یکی از مهمترین توانمندیهای پویای بنگاههای فناوریمحور عصر حاضر، اهرمسازی یک دستاورد فناورانه برای ابداع کاربردها و محصولات جدید -و به تبع آن بازارهای جدید- است. پژوهش حاضر شایستگی فناورانهی ربات مارسان را مورد مطالعه قرار داده و هدف اصلی آن تعیین نقطهی آغاز فرآیند/مسیر اهرمسازی این شایستگی است. برای این منظور ابتدا بازارهای هدف موجود برای اهرمسازی این شایستگی شناسائی و سپس با استفاده از یک مدل تصمیمگیری چندمعیاره با رویکرد ترکیبی ANP-DEAMATEL و TOPSIS در محیط فازی، رتبهبندی شدهاند. خبرگان پژوهش از میان متخصصان شرکتهای صنعتی و دانشبنیان و اعضای انجمنهای علمی مرتبط با شایستگی مورد نظر انتخاب شدهاند. نتایج مدل تصمیمگیری چندمعیاره بر اساس دادههای حاصل از نظرات خبرگان نشان میدهد، صنعت نفت بیشترین جذابیت را برای شروع اهرمسازی ربات مارسان داراست. از مدل ارائه شده در این پژوهش میتوان با جرح و تعدیلاتی برای سایر محصولات با فناوری پیشرفته نیز استفاده نمود.
Nowadays, one of the most important dynamic capabilities of technology-intensive firms is leveraging of technological achievements for the creation of new applications and products and as a result, the new markets. This research studied the snake-like robot technological competence and its main purpose is to determine the starting point for leveraging process/path of this competence. For this purpose, available target markets for leveraging this competence have been identified and then have been ranked with performing multi-attributes decision making through ANP-DEAMATEL and TOPSIS hybrid model in fuzzy environment. Research experts have been selected from industrial knowledge intensive firms and scientific associations related to this competence. Multi-attribute decision making model results, based on data from experts, show that oil industry has the most attractiveness for starting of snake-like robot leveraging. The model presented in this research, with some modifications and adjustments can also be used for other high-technology products.
Barney, J. (1991). Firm resources and sustained competitive advantage. Journal of management, 17(1), 99-120.
Danneels, E. (2002). The dynamics of product innovation and firm competences. Strategic management journal, 23(12), 1095-1121.
Danneels, E. (2007). The process of technological competence leveraging.Strategic Management Journal, 28(5), 511-533.
Drejer, A. 2001. How we define and understand competencies. Technovation 21, no. 3: 135–46.
Guptat, U. (2010). Insight into firm’s strategy for leveraging technological competences in Asia. Journal of intellectual Property Rights, 15, 130-137.
Hamel, G., & Heene, A. (1994). Competence-based competition. Wiley.
Hopkins, J.K., Spranklin, B.W., Gupta, S.K., (2009). A survey of snake-inspired robot designs, Bionispiration and Biomimetics, 4(2).
Huang, K. F. (2011). Technology competencies in competitive environment. Journal of Business Research, 64(2), 172-179.
Huynh, V.N. & Nakamori, Y. (2009). A linguistic screening evaluation model in new product development, IEEE Transactions on Engineering Management, 56 (4): 1-11.
Lee Amy H.I., Wen-Chin Chen, Ching-Jan, Chang (2008). A fuzzy AHP and BSC approach for evaluating performance of IT department in the manufacturing industry in Taiwan, Expert Systems with Applications, 34 (1): 96–107.
Lee, J.R., and J.S. Chen. (2000). Dynamic synergy creation with multiple business activities: Toward a competence-based growth model for contract manufacturers. In Research in competence-based management, ed. R. Sanchez and A. Heene, 209–28. London : Elsevier.
Liu, H. Y., & Liu, F. H. (2011). The process of competence leveraging in related diversification: a case of technology management at a composite-material company. Technology Analysis & Strategic Management, 23(2), 193-211.
Markides, C.C., and P.J.Williamson. (1994). Related diversification, core competences and corporate performance. Strategic Management Journal, 15 (special issue): 149–65.
McEvily, S. K., Eisenhardt, K. M., & Prescott, J. E. (2004). The global acquisition, leverage, and protection of technological competencies. Strategic Management Journal, 25(8‐9), 713-722.
Mohanty, R.P., Agarwal, R., Choudhury, A.K. and Tiwari, M. (2005). A fuzzy ANP-based approach to R&D project selection: a case study, International Journal of Production Research, 43 (24): 5199-216.
Prahalad, C. K., & Hamel, G. (2006). The core competence of the corporation (pp. 275-292). Springer Berlin Heidelberg.
S.L. Chan and W.H. Ip (2010). A Scorecard-Markov model for new product screening decisions, journal of Industrial Management & Data Systems, 110 (7): 971-992.
S.L. Chan, W.H. Ip, C.K. Kwong (2011). “Closing the loop between design and market for new product idea screening decisions”, Expert Systems with Applications,Vol 38, p. 7729–7737.
Teece, D. J., Pisano, G., & Shuen, A. (1997). Dynamic capabilities and strategic management. Strategic management journal, 18(7), 509-533.
Teece, D.J., R. Rumelt, G. Dosi, and S.G.Winter. (1994). Understanding corporate coherence – theory and evidence. Journal of Economic Behavior and Organization, 23, no. 1: 1–30.
Tseng, M. (2009). “Using the extension of DEMATEL to integrate hotel service quality perceptions into a cause–effect model in uncertainty.” Expert Systems with Applications, 36(5), PP. 9015-9023.
Wang, Ray,. Shu-Li, Hsu, Yuan Hsu Lin, Ming-Lang Tseng (2011). Evaluation of customer perceptions on airline service quality in uncertainty, Procedia - Social and Behavioral Sciences, 25: 419-437.
Xiaojun Wang, Hing Kai Chan , Dong Li (2015). “A case study of an integrated fuzzy methodology for green product development”, European Journal of Operational Research , Vol. 241 , p. 212–223.
Xu, L., Li, Z.B., Li, S.C. and Tang, F.M. (2007). A decision support system for product design in concurrent engineering, Decision Support Systems, 42 (4): 2029-42.
Wang, Y., & Lo, H. P. (2003). Customer-focused performance and the dynamic model for competence building and leveraging: A resource-based view. Journal of Management Development, 22(6), 483-526.
ارائهی مدلی برای اهرمسازی یک شایستگی فناورانه
(مورد مطالعه: ربات مارمانند)
*علی حیدری **اسماعیل جعفر پناه
* عضو هیئت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
** دانشجوی دکتری تخصصی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
تاریخ دریافت: 28/6/1394 تاریخ پذیرش: 18/6/1395
چکیده
یکی از مهمترین توانمندیهای پویای بنگاههای فناوریمحور عصر حاضر، اهرمسازی یک دستاورد فناورانه برای ابداع کاربردها و محصولات جدید -و به تبع آن بازارهای جدید- است. پژوهش حاضر شایستگی فناورانهی ربات مارمانند را مورد مطالعه قرار داده و هدف اصلی آن تعیین نقطهی آغاز فرآیند/مسیر اهرمسازی این شایستگی است. برای این منظور ابتدا بازارهاي هدف موجود براي اهرمسازی اين شایستگی شناسائي و سپس با استفاده از يك مدل تصميمگيري چندمعياره با رويكرد تركيبي ANP-DEAMATEL و TOPSIS در محيط فازي، رتبهبندي شدهاند. خبرگان پژوهش از ميان متخصصان شركتهاي صنعتي و دانشبنيان و اعضای انجمنهاي علمي مرتبط با شایستگی مورد نظر انتخاب شدهاند. نتایج مدل تصمیمگیری چندمعیاره بر اساس دادههای حاصل از نظرات خبرگان نشان میدهد، صنعت نفت بيشترين جذابيت را براي شروع اهرمسازی ربات مارمانند داراست. از مدل ارائه شده در اين پژوهش ميتوان با جرح و تعديلاتي براي ساير محصولات با فناوری پیشرفته نيز استفاده نمود.
واژههای کلیدی: مسیر اهرمسازی شایستگی فناورانه، محصولات با فناوری پیشرفته، تصميمگيري چند معيارهی فازی، ربات مارمانند.
مقدمه:
نویسندة عهدهدار مکاتبات: علی حیدری |
امروزه هزینههای سرسامآور توسعهی فناوری، بازگشت مالی حاصل از آن را با چالش مواجه کرده است. دستیابی به مزیت رقابتی مبتنی بر فناوری، مستلزم کسب حداکثر سود ممکن از دستاوردهای فناورانه میباشد. به رغم امکان استفاده از یک فناوری خاص در حوزههای کاربردی مختلف، فناوریها اغلب به طور کامل مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرند و نتیجتا همهی ارزش خلق شده توسط آنها، تصاحب نمیگردد (فورد و ریان، 1981؛ میتاگ، 1985؛ ارورا و همکاران، 2002؛ تومکی و کومرل، 2002). در نتیجه به نظر میرسد کسبوکارهای دانشبنیان باید با استفاده از گزینههای بهرهبرداری مختلف، یک پتانسیل فناورانه را اهرم نمایند تا بازگشت هزینههای فزایندهی صورت گرفته در توسعهی فناوری را بیشینه کنند (فورد و ریان، 1981؛ تیشریکی و کرونا، 1998؛ کیم و ونورتاس، 2006؛ زولنکوپ، 2006). بهرهبرداری بهتر از پتانسیلهای فناورانه همچنین موجب افزایش جذابیت سرمایهگذاری در فناوری برای سرمایهگذاران میگردد (اسشر، 2005؛ ونگلیپیارات، 2010) و مشکل تأمین مالی شرکتهای نوپای فناوریمحور را تا حدودی حل میکند.. بنابراین یکی از مهمترین توانمندیهای پویای کسبوکارهای فناوریمحور عصر حاضر، اهرمسازی یک دستاورد فناورانه برای ابداع کاربردها و محصولات جدید -و به تبع آن بازارهای جدید- است. به اعتقاد دنیلز (2007) اهرمسازی فناوارنه به معنی بازآرایی بهرهبرداری از یک شایستگی فناورانهی موجود با هدف ورود به یک بازار جدید است. نوآوریهایی که شایستگیهای فناورانه را اهرم میکنند شامل استخراج شایستگی فناورانهی موجود در محصول فعلی و بازترکیب آن با یک شایستگی مشتری جدید و در نهایت ارائهی محصولی جدید است (دنیلز، 2002). به عبارت دیگر میتوان گفت اهرمسازی، بکارگیری یک شایستگی فناورانه در بطن چندین محصول نهایی است که هر کدام در بازار خاصی کاربرد دارند. مطالعات زیادی در ادبیات موضوعی، بر لزوم خلق کاربردها و بازارهای جدید برای دستاوردهای فناورانهی بنگاه، تأکید میکنند (هارگادن و سوتون، 1997؛ پتل و پویت، 1997؛ تیس، 1982؛ پراهالد و همل، 1990؛ دنیلز، 2002).
بنگاهها باید بیاندیشند شایستگیهای کسب شده با هدف موفقیت محصولات جدید، چگونه با تجارب شرکت در سایر فناوریها و بازارها تعامل میکنند. در این حوزه مطالعات اندکی وجود دارند که به طور خاص بر محصولات متمرکز شده باشند (مکاویلی، 2004). همچنین به رغم اینکه اکثر مطالعات پیشین در حوزهی اهرمسازی شایستگی به خروجیهای اهرمسازی مانند افزایش عملکرد پرداختهاند، «فرآیند اهرمسازی» هنوز به طور عمیق مورد واکاوی و مطالعه قرار نگرفته است (لیو و لیو، 2011). ربات مارمانند به عنوان یک شایستگی فناورانه که در دانشگاه و توسط یک شرکت نوپا توسعه یافته است، با توجه به حوزههای کاربرد مختلفی که دارد میتواند نمونهی خوبی برای مطالعه بر روی اهرمسازی و فرآیند آن باشد. رباتهای مارمانند، بازارهای هدف گوناگونی دارند. ضمناً در هر یک از این بازارهای هدف، میتوانند کاربردهای مختلفی نیز داشته باشند. انتخاب هر یک از این بازارها و کاربردها مستلزم فراهم نمودن قابلیتهای فنی متفاوتی در محصول نهایی است. بنابراین فناوری ربات مارمانند قابلیت این را دارد که در قالب محصولات نهایی گوناگونی بکار گرفته شده و روانهی بازارهای هدف مختلفی گردد. سوالی که باعث شد تحقیق حاضر شکل بگیرد این است که «نقطهی شروع مسیر اهرمسازی شایستگی فناورانهی ربات مارمانند کجاست»؟ به عبارت دیگر بنگاه نوپای توسعهدهندهی آن، در مسیر توسعهی کسبوکارش مبتنی بر شایستگی فناوری ربات مارمانند، باید ابتدا با ورود به کدام بازار، فرآیند اهرمسازی را آغاز نماید؟ پاسخ به این سوال موجب خواهد شد فرآیند اهرمسازی در عمل با موفقیت صورت گیرد، احتمال شکست بنگاه در بازار کاهش یابد و تجربهی جدیدی در انتقال فناوریهای دانشگاهی به صنعت و بازار فراهم آید. به علاوه میتوان گفت دستاوردهای این پژوهش درسآموزیهایی را در حوزهی اهرمسازی دستاوردهای فناورانه، برای مراکزی که از شرکتهای نوپای دانشگاهی پشتیبانی میکنند (مانند مراکز رشد، شتابدهندهها و پارکهای علم و فناوری)، در پی خواهد داشت.
برای تحقق این مهم، ابتدا عوامل کلیدی موثر بر انتخاب نقطهی شروع مناسب در مسیر اهرمسازی شایستگی فناورانهی ربات مارمانند شناسایی و سپس حوزههای محتمل برای اهرمسازی این فناوری در قالب یک مدل تصمیمگیری چندمعیاره، اولویتبندی خواهند شد. حوزهای که از نظر خبرگان پژوهش بیشترین اولویت را کسب کند، نقطهی آغاز فرآیند اهرمسازی خواهد بود.
پيشينهی پژوهش
اهرمسازی شایستگی فناورانه
شایستگی فناورانه در کمک به شرکتها برای دستیابی به مزیت رقابتی، اهمیت زیادی دارد (شومپیتر، 1934؛ استیسی و اشتون، 1990؛ بارنی، 1991؛ کوگوت و زاندر، 1992؛ پورتر، 1985؛ ددریک و کرامر، 1998؛ همل و پراهالد، 1994؛ ایروین و همکاران، 1998؛ پیترف و برگن، 2003). بسیاری از مطالعات، این دیدگاه را به صورت تجربی تایید میکنند (کلین و همکاران، 1998؛ ولش و لینتون، 2002؛ باوم و ولی، 2003؛ ری و همکاران، 2004). مفهوم شایستگی از نظریههای منبعمحور، توانمندیهای پویا و دانشبنیان ریشه میگیرد. این نظریهها، نحوهی ایجاد مزیت رقابتی توسط شایستگیها را تبیین میکنند؛ با این حال هر یک از آنها سطوح پویایی متفاوتی دارند (مکایویلی و همکاران، 2004). دیدگاه منبعمحور با فرض اینکه شرکت مجموعهای از منابع است، بر گسترش هدفمند و حفاظت از این منابع با هدف توسعهی شایستگیها و دستیابی به مزیت رقابتی، تاکید میکند (بارنی، 1991؛ گرنت، 1991). همچنین رویکرد توانمندیهای پویا تأکید میکند جهت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار، شایستگیهای بنگاه باید در طول زمان تغییر یابند تا پاسخگوی محیط همواره در حال تغییر کسبوکار باشند (تیس، پیسانو و شوئن، 1997؛ هلفات، 1997؛ سانچز و هین، 1997؛ آیزنهارت و مارتین، 2000). رویکرد دانشبنیان نیز راه اصلی دستیابی به مزیت رقابتی را یکپارچهسازی، انتقال و بازترکیب شایستگیها میداند (کوت و زاندر، 1992؛ گرنت، 1996؛ گالونیک و رودام، 1998).
شایستگیهای فناورانه چیزی بیش از توانمندیهای فناورانه هستند. آنها توانمندی گسترش طیفی از شایستگیهای محوری، یکپارچهسازی حوزههای مختلف فناورانه و بسیج اثربخش منابع در سراسر سازمان میباشند (میازاکی، 1994). شایستگی فناورانه، بنگاه را قادر میسازد تا محصولی با یکسری ویژگیهای خاص را طراحی و تولید نماید. شایستگی فناورانه متشکل از منابع فنی مانند دانش فنی طراحی و مهندسی، تجهیزات طراحی محصول و فرآیند، تجهیزات و دانش فنی ساخت و تولید و رویههایی برای کنترل کیفیت است (دنیلز، 2002). به اعتقاد زهرا و گئورگ (2002) شایستگی فناورانه به توانایی یک بنگاه در خلق و جذب دانش و تبدیل و بهرهبرداری از دانش کسب شده، اطلاق میگردد. لئونارد-بارتون (1995) بر این باور است که شایستگی فناورانه شامل دانش و مهارتهای درون افراد و دانش موجود در سیستمهای فنی است. وانگ و پولو (2002) معتقدند شایستگی فناورانه، توانایی بنگاه در طراحی و توسعهی محصولات و فرآیندهای جدید و ترکیب دانش به شیوهای منحصر به فرد، تبدیل این دانش به دستورالعملها و طرحهایی با هدف خلق خروجیهای مطلوب است. شایستگیهای فناورانه مجموعهای دانشی شامل هم دانش فنی نظری و هم دانش فنی عملی، روشها، رویهها، تجارب و ابزارها و تجهیزات فیزیکی میباشند (دوسی، 1984). در حقیقت شایستگی فناورانه، توانایی بنگاه در استفادهی موثر از دانش و یادگیری فناورانه به منظور توسعه و بهبود محصولات و فرآیندهاست (کیم، 1997؛ مکاویلی و همکاران، 2004). شایستگیهای فناورانه همچنین به داراییهای فنی برتر و نامتجانس یک بنگاه که ارتباط نزدیکی با محصول، طراحی، فرآیند و فناوریهای اطلاعاتی دارند، برمیگردد. بنابراین میتوان گفت شایستگیهای فناورانه آشکار نیستند و شناسایی آنها دشوار است (دنیلز، 2002). این امر به ضمنی بودن (تیس، 1982) فناوری به عنوان یک شایستگی سازمانی اشاره میکند. شایستگیهای فناورانه مستلزم درک عمیق اصول علمی و توانایی خلق دانش جدید بوده و اگر چه علم نیستند، اما معمولا در دل تجارب و مهارتها وجود دارند (ویلرایت و کلارک، 1992؛ دوسی، 1988). شایستگیهای فناورانه به ویژه در بازارهایی که از نظر فناورانه رقابتی هستند، منبع دستیابی به مزیت رقابتی میباشند (تایلر، 2001). میتوان ادعا نمود اگر این شایستگیها با تقاضاهای مشتری همسو گردند، میتوانند به ابزاری قوی برای دستیابی به موفقیت تبدیل شوند.
به نظر میرسد استفاده از شایستگی موجود در محصولات نهایی مختلف نسبت به ایجاد شایستگی جدید، آسانتر و کمریسکتر باشد. ورود به یک بازار جدید با استفاده از شایستگی موجود به معنی مدیریت راهبردی یک کسبوکار مشابه مبتنی بر یک منطق برجسته است (پراهالد و بتیس، 1986) که شرکت را قادر میسازد تا نسبت به سایر رقبایی که چنین انعطافپذیری را ندراند، سریعتر و به صرفهتر به یک لبهی رقابتی دست یابد (مارکیدز و ویلیامسون، 1994). اهرمسازی شایستگی، استفاده از شایستگی موجود یک بنگاه برای فرصتهای بازار موجود یا جدید است، به شیوهای که مستلزم تغییرات کیفی نباشد (سانچز و همکاران، 1996). ماهونی و پانادیان (1992) بیان میکنند اهرمسازی شایستگی موجود برای ورود به بازارهای جدید میتواند در حفظ ارزش منابع یا شایستگیهای موجودی که در پی عملیات کسبوکار اصلی بنگاه انباشت شدهاند و همچنین توسعهی این ارزش به سایر بازارهایی که مشابهت کمتری با بازار اصلی آن دارند، به بنگاه کمک نماید. به اعتقاد دنیلز (2007) استخراج ارزش از منابع بلااستفاده، «اهرمسازی شایستگیها» نامیده میشود. به عبارت دیگر اهرمسازی به نحوهی استخراج ارزش توسط یک شرکت از شایستگیهای فناورانهی موجود، اطلاق میگردد. اهرمسازی شامل بهرهبرداریهای مختلف از یک شایستگی موجود و همچنین استفاده از این شایستگی به عنوان یک «سکوی پرش» برای ایجاد شایستگیهای جدید است (دنیلز، 2002). به بیان دیگر اهرمسازی شایستگی فناورانه، ترکیب بهرهبرداری از یک شایستگی فناورانهی موجود و کشف کردن شایستگیهایی جدید به منظور دستیابی به مشتریانی جدید است (دنیلز، 2007). همچنین میتوان گفت اهرمسازی شامل انتقال دانش یا توانمندیها به واحدهای مختلف سازمانی، بازارهای جغرافیایی و یا محصول جدید و بهرهبرداری، یکپارچهسازی و بازترکیب شایستگیهای موجود است (مکاویلی و همکاران، 2004). در نهایت میتوان ادعا نمود اهرمسازی شایستگی، رفتاری است که در آن یک بنگاه تعهدش را در استفاده از یک شایستگی موجود برای توسعهی محصولات جدید، شدت میبخشد (لیو و لیو، 2011). بنابراین به نظر میرسد شرکت باید در پی اتخاذ موثر تنوع مبتنی بر شایستگی باشد که این امر طبیعتاً منجر به عملکرد بهتری خواهد شد (تیس و همکاران، 1994؛ روبینز و ویرسما، 1995). اهرمسازی شایستگی مستلزم ایجاد تغییرات کیفی در شایستگی فعلی نیست. محصولات جدید مبتنی بر شایستگی فناوری موجود میتوانند به صنایعی که نیاز به مشخصات متفاوتی دارند، راه یابند. بنابراین بین حوزهی اختصاصی محصول جدید و شایستگی فناوری موجود، یک شکاف عمده وجود دارد و همین امر در مسیر اهرمسازی، یک مانع محسوب میگردد. در نتیجه اهرمسازی شایستگی موجود ممکن است به علت وابستگی به مسیر، به ناچار به اندازهی جستجوی یک هدف جدید و هماهنگی داخلی هزینهبردار باشد (تیس و همکاران، 1997).
بنگاهها نیاز دارند هر پتانسیل فناورانه را به شیوهای نظاممند جذب کنند. آنها باید راهبردی را در حوزهی بهرهبرداری از فناوریها پیادهسازی نمایند که در نقطهای بهینه، هم تجاریسازی فرصتها و هم ریسکها را در نظر بگیرد. تجاریسازی باید از بازاریابی محصولات، فرآیندها و خدمات فراتر رود (اسچر، 2005؛ فورد وریان، 1981). راهبردهای تنوعبخشی به طور اساسی به دو دستهی بهرهبرداری درونی و بیرونی از فناوری تقسیم میگردند (ولفروم، 1991؛ بریکنمیر، 1998؛ بریکنمیر، 2003). بهرهبرداری درونی از فناوری، بر استفاده از فناوری در داخل بنگاه متمرکز است. دستاوردهای فناورانهی یک واحد استراتژیک کسبوکار میتواند در واحدهای استراتژیک کسبوکار دیگر نیز مورد بهرهبرداری قرار گیرد. حتی ممکن است پتانسیلهای فناورانهی یک دپارتمان، در سایر دپارتمانها نیز قابلیت بهرهبرداری داشته باشند. بهرهبرداری بیرونی از فناوری نیز زمانی رخ میدهد که فناوریها به طرف ثالثی در خارج از بنگاه انتقال مییابند (هلم و میورونر، 2007). تغییرات سریع فناورانه، افزایش فزایندهی پویاییهای محیطی و افزایش ریسک تحقیق و توسعه و نوآوری فناورانه، موجب شده است حفظ لبهی رقابتی مستلزم اهتمام بنگاه به بهرهبرداری از شایستگیهای فناورانه در صنایعی غیر از صنعت اصلی خود باشد؛ چرا که این امر میتواند تقاضا برای فناوریهایی را که به صورت داخلی کنار گذاشته میشوند، تحریک نموده و دستاورد مالی به همراه داشته باشد.
رباتهای مارمانند
رباتهای مارمانند شامل فناوریهای پیشرفتهی مکانیکی و الکترونیکی، مانند سیستمهای کنترل دینامیکی، انواع سنسورهای هوشمند، پردازش تصویر و ... میباشند. این رباتها به عنوان یک محصول با فناوری پیشرفته، طیف بسیار وسیعی از فرمهای حرکتی را دارا هستند؛ آنان توان خزیدن، بالا رفتن از موانع و اجسامی مانند درختان، حرکت درون لولهها و حتی شنا کردن را دارند. این طیف وسیع حرکتی در کنار سطح مقطع نسبتاً کوچک، رباتهای مارمانند را برای انجام ماموریت در محیطهای خاص نسبت به سایر رباتها کارآمدتر نشان میدهد. علاوه بر این، رباتهای مارمانند به دلیل نزدیک بودن مرکز جرمشان نسبت به سطح زمین از پایداری بسیار خوبی نیز بهرهمند هستند. از طرف دیگر رباتهای مارمانند دارای ساختاری با درجهی آزادی بالا میباشند؛ این سـاخـتار ربـات را نــسبت به از کــار افـتـادن تـعـداد محدودی از بخشهای خود مصون مینماید (هیروس، 1993). تمامی این ویژگیها باعث شدهاند تا رباتهای مارمانند در عملیات امداد و نجات، کشف و بازرسی و امثال آن در محیطهایی که به هر دلیل حضور انسان خطرناک یا غیرممکن است، به کار گرفته شوند.
تعدادی از کاربردهای رباتهای مارمانند عبارتست از عمليات تجسس و نجات، بازرسي لولهها، بازرسي راکتورهاي نيروگاههاي هستهاي، کاربردهاي پزشکي مانند جراحي و تصويربرداري از اندامهاي داخلي و تجسس در زير دريا. هاپکینز و همکاران (2009) رباتهای مارمانند را به پنج دسته طبقهبندی میکنند: رباتهای چرخدار با چرخهای غیرفعال، رباتهای چرخدار با چرخهای فعال، رباتهای با تسمههای آجدار (رباتهای شنیدار)، رباتهای مار با موجهای عمودی و رباتهای مار با انبساطهای خطی.
غربال ایدهها و پروژههای محصولات فناورانه
غربال ایدهها و پروژههای محصولات فناورانه یک مشکل همیشگی و همراه با ریسک و عدم اطمینان است (چان و آی پی، 2010). مدیران، معمولا در اتخاذ تصمیمات مناسب و متقاعدکننده دربارهي غربال ایدهها و پروژهها در قالب یک شیوهی هدفمند و تعریف شده، با مشکلاتی مواجه هستند.
تصمیمگیری دربارهی غربال ایدهها و پروژهها به طور کلی میتواند به عنوان یک تصمیمگیری چند معیاره در نظر گرفته شود، که مستلزم ارزیابی مقایسهای است. طیف متنوعی از مطالعاتی که «معرفی محصول جدید»، «انتخاب پروژه»، «غربال ایده« و ... را پوشش میدهند، موجود است. به طور کلی این مطالعات میتوانند در دستههای سهگانهی زیر قرار گیرند:
1.شناسایی شاخصهای گوناگون ارزیابی پروژهها همچون عوامل مربوط به ریسک (تد و بادلی، 2002؛ هارت، 2003؛ تیاگی، 2006؛ هوین و ناکاموری، 2009). در کل عوامل متعددی مانند هزینهی توسعه، شایستگی بازاریابی، قابلیت تولید، انطباق با اهداف کسب و کار، اثربخشی فرآیند، زمان تحویل، سودآوری، انطباق با نیازهای مشتری، تقاضا و ریسک/عدم اطمینان برای ارزیابی عملکرد پروژهها در تصمیمات مربوط به غربال، توسط محققان مختلفی مطرح شدهاند.
2.استفاده از تئوری مجموعههای فازی برای مواجهه با عدم اطمینان ناشی از اطلاعات ناقص و قضاوتهای غیردقیق انسانی (هسو، 2003؛ ژو، لی و تانگ، 2007؛ موهانتی، آگارل، چودهوری و تیواری، 2005). تئوری مجموعههای فازی به عنوان یک روش قوی برای حذف عدم اطمینان در تصمیمگیریها مطرح است.
3.استفاده از روشهایی مثل رتبهبندی، امتیازدهی و وزندهی به منظور اولویتبندی ایدهها و پروژهها با هدف انتخاب مناسبترین ایده و پروژه (کلنتونه و همکاران، 1999؛ لینتون، 2002؛ کولدریکو همکاران، 2005؛ ایلت، 2008؛ آیگ، 2005).
این روشها در تسهیل اتخاذ تصمیم، موثر هستند؛ اما در مواجهه با مشکلات پیچیده بسیار ساده میباشند. آنها قادر نیستن روشهای دیگر مورد استفاده در تصمیمات مربوط به غربال، روشهای تصمیمگیری چندمعیاره همچون فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی میباشد. در میان این روشها، AHP بیشتر برای حل مسائل پیچیدهی اولویتبندی و تصمیمگیری چند معیاره مورد استفاده قرار گرفته است (آیگ، 2005؛ کلنتونه و همکاران، 1999). جدول شمارهی (1) برخی از مدلهای تصمیمگیری مورد استفاده در غربال ایدهها و پروژهها را نشان میدهد.
روش تحقیق
تحقیق حاضر از نقطه نظر هدف، بر مبنای دسته بندی واکر (1998) در زمرهی تحقیقات تحلیلی-ریاضیاتی و از لحاظ جمعآوری دادهها بر اساس دستهبندی نیومن (1991) پیمایشی است.
به دلیل استفاده از دیدگاه خبرگان و چندارزشی بودن مقایسات و مواجه بودن با عدماطمینان محیطی و اطلاعاتی نامشخص، مبهم و زبانی، به کارگیری منطق فازی لازم به نظر میرسید. روش تحلیل سلسله مراتبی (AHP) وابستگی احتمالی میان گزینهها را در نظر نمیگیرد و با این فرض که گزینهها و
معیارها از هم مستقل میباشند، رویه را پیش میبرد (یزگان و همکاران، 2009). اما میدانیم که این فرض در دنیای کاملا متغیر و پیچیدهی کسب و کارهای کنونی یک فرض منطقی نیست. برای نمونه میتوان گفت وقتی شرایط سیاسی- اقتصادی صنعت تغییر یابد؛ این تغییر بر روی پویایی بازار، رقابت و تکنولوژی آن صنعت نیز تاثیر میگذارد. بنابراین به کارگیری رویکردی که وابستگی احتمالی میان عوامل را در نظر گیرد و آن ها را در اندازهگیری دخالت دهد (ANP)، ضرورت مییابد (یوکسل و داگدویرن، 2007). به علاوه در مسائل مدیریتی و اجتماعی میتوان با استفاده از روش DEAMATEL اثرات متقابل تعداد زیادی از عوامل موثر بر یک مسألهی خاص را دستهبندی و سازماندهی نمود (اوزونوویک و همکاران، 2000؛ وی و یو، 2007؛ تیسنگ، 2009). بر مبنای استدلالهای فوق، روش تجزیه و تحلیل دادهها، در قسمت تعیین وزن معیارها و زیرمعیارها، ترکیبی از روشهای FANP و FDEAMATEL و در قسمت اولویتبندی گزینهها روش FTOPSIS انتخاب گردید.
جدول 1 – مدلهای تصمیمگیری ارائه شده در زمینهی غربال ایدهها و پروژهها
|
به منظور افزایش دقت در تصمیمگیری غربال، سعی شد در فرآیند تحقیق از خبرگانی استفاده شود که بیشترین ارتباط ذهنی و عملی را با فناوری مورد نظر دارند. خبرگان از شرکتها و بخشهای مختلف، به گونهای انتخاب شدهاند که همهی طیفهای موجود مرتبط با تعیین مسیر توسعهی فناوری ربات مارمانند شامل مشتریان بالقوه، سازندگان و تامینکنندگان، مشاورین بازاریابی محصولات با فناوری پیشرفته و همچنین صاحبنظران دانشگاهی فعال در انجمنهای حرفهای مرتبط با رباتیک را پوشش دهند. در مجموع 12 نفر از خبرگان با ویژگیهای مذکور در این تحقیق مشارکت داشتهاند. فرآیند پژوهش به شرح زیر میباشد:
1. شناسایی معیارها و زیرمعیارهای تصمیمگيري
در گام نخست با بررسی ادبیات نظری و پیشینهی تحقیق، معیارها و زیرمعیارهای تصمیم، به شرح جدول شماره (2) شناسائی و انتخاب گردید.
2. ارزيابي معیارها با روش FDANP
دستيابي به اولويتهاي نهائی هر یک از شاخصها با رویکرد ترکیبی ANP-DEMATEL مستلزم طی پنج گام اصلی است:
- گام اول: مقایسهی زوجی معیارهای اصلی-با استفاده از تكنيك FANP
- گام دوم: شناسائی روابط بين معيارهاي اصلي - با استفاده از تكنيك FDEAMATEL
- گام سوم: مقایسهی زوجی زیرمعیارهای هر یک از معیارهای اصلی - با استفاده از تكنيك FANP
جدول 2. معیارها و زیرمعیارهای مدل تصمیمگیری
|
- گام چهارم: شناسائی روابط بين زیرمعیارها - با استفاده از تكنيك FDEAMATEL
- گام پنجم: تشکیل سوپرماتریس ناموزون و محاسبهی سوپرماتریس حد
3. ارزيابي گزينهها با روش FTOPSIS
جدول 4. فازی زدائی اوزان نرمال محاسبه شدهی معیارهای اصلی
|
صنعت برق، صنعت آب، صنایع نظامی و صنایع امدادی. این گزینهها با استفاده از روش FTOPSIS رتبهبندی شدهاند.
یافتههاي پژوهش
1. محاسبهی وزن زیرمعیارها با روش FDANP
گام اول: تعیین اولویت معیارهای اصلی
جهت تعیین اولویت معیارهای اصلی از تکنیک ANP، (Saaty, 1996) استفاده شده است. پس از گردآوری دیدگاه خبرگان با طیف نه درجهی ساعتی و فازیسازی دیدگاه خبرگان
(مقیاس متغیرهای زبانی با اعداد فازی مثلثی، Lee et al., 2008, p. 101)،
با استفاده از میانگین هندسي فازی، اقدام به تجمیع دیدگاه خبرگان گردیده است. پس از تشکیل ماتریس مقایسههای زوجی (جدول شمارهی 3)، بردار ویژه محاسبه ميگردد.
برای فازی زدائی مقادیر به دست آمده، از روش CFCS استفاده گردیده شده است. نتایج فازیزدائی در جدول شمارهی (4) آمده است. محاسبهی نرخ ناسازگاری (037/0) بیان میدارد که مقایسههای انجام شده قابل اتکاء است.
جدول 3. مقایسهی زوجی معیارهای اصلی
|
گام دوم: بررسی روابط درونی معيارهاي اصلي
جهت انعكاس روابط درونی میان معیارهای اصلی از تکنیک دیمتل (Fonetla, 1971 Gabus and) استفاده شده است. روند به کار گرفته شده در این روش در جدول شمارهی (5) و نتایج مربوطه در جداول شمارهی (6) تا (9) خلاصه شده است.
جدول 5. روند به کار گرفته شده در تکنیک FDEAMATEL
|
نمودار شمارهی (1)، برونداد روش FDEAMATEL را برای معیارهای اصلی نشان میدهد.
نمودار 1. نمودار مختصات دکارتی برونداد FDEMATEL برای معیارهای اصلی
|
گام سوم: تعیین اولویت زیرمعیارها
جهت تعیین اولویت زیرمعیارها نیز از تکنیک FANP، استفاده گردیده است. محاسبات این گام درست مانند گام اول انجام میگیرد. نتیجهی این محاسبات در نمودارهای (2) تا (6) آمده است. بررسی نرخ ناسازگاری همهی مقایسههای انجام شده کوچکتر از 1/0 بوده و بنابراین میتوان به مقایسههای انجام شده اتکاء نمود.
گام چهارم: بررسی روابط درونی زیرمعیارها
گامهای طی شده مانند محاسبهی روابط درونی معیارهای اصلی است. الگوی روابط علی زیرمعیارها به شرح جدول شمارهی (9) است.
گام پنجم: تعیین وزن نهائي زیرمعيارها
برای دستیابی به اولویتهای کلی در یک سیستم با تاثیرات متقابل، بردارهای اولویتهای داخلی در ستونهای مناسب یک ماتریس وارد میشوند. در نتیجه یک سوپرماتریس که هر بخش از این ماتریس، ارتباط بین معیارها را در یک سیستم نشان میدهد، به دست میآید. در مرحلهی بعد با استفاده از مفهوم نرمال کردن، سوپرماتریس ناموزون به سوپرماتریس موزون (نرمال) تبدیل میگردد. گام بعدی محاسبهی سوپرماتریس حد میباشد. بر اساس محاسبات صورت گرفته و سوپرماتریس حد، تعیین اولویت نهائی معیارها و زیرمعیارها مقدور است. با توجه به محاسبات انجام شده وزن نهائی هر یک از زیرمعیارهای مدل غربال در جدول شمارهی (11) آمده است.
نمودار 2. نمایش گرافیکی اولویت زیرمعیارهای مربوط به معیار پویایی بازار
|
جدول 8. ماتريس ارتباط کامل قطعیسازی شده
|
جدول 8. ماتريس ارتباط کامل قطعیسازی شده
|
جدول 6. ماتريس نرمال شدهی ارتباط مستقیم (N)
جدول 7. ماتريس ارتباط کامل (T)
|
جدول 8. ماتريس ارتباط کامل قطعیسازی شده
|
جدول 9. الگوی روابط علی معیارهای اصلی
|
جدول 10. الگوی روابط علی زير معیارها
|
جدول 11. وزن نهائی زیرمعيارها بر اساس سوپرماتریس حد
|
جدول 12. ماتریس بیمقیاس شدهی موزون
|
2. رتبهبندی گزینهها با روش FTOPSIS
برای رتبهبندی گزینهها روش TOPSIS که توسط وانگ و یون (1981) توسعه داده شده است، مورد استفاده قرار گرفت.
ماتریس بیمقیاس شدهی موزون در جدول شمارهی (12) و نهایتا میزان نزدیکی نسبی هر گزینه به راهحل ایدهآل و اولویت گزینهها در جدول شمارهی (13) نمایش داده شده است.
جدول 13. اولویت نهایی هر گزینه
اولویت | CL | d+ | d- | گزینهها | نماد |
5 | 3848/0 | 197/0 | 123/0 | صنعت برق | A1 |
4 | 4627/0 | 171/0 | 147/0 | صنایع امدادی | A2 |
2 | 5818/0 | 133/0 | 186/0 | صنایع نظامی | A3 |
3 | 5711/0 | 138/0 | 184/0 | صنعت آب | A4 |
1 | 6189/0 | 121/0 | 197/0 | صنعت نفت | A5 |
بنابراین با توجه به مقادیر محاسبه شده مندرج در جدول فوق میتوان نتیجه گرفت بهترین گزینه، شمارهی پنج (صنعت نفت) است و گزینهی شمارهی سه در جایگاه دوم قرار میگیرد.
نتیجهگیری
فتح بازارهای جدید از جمله عوامل مهم کسب مزیت رقابتی پایدار برای بنگاههای نوپا است. اکتساب شایستگیهای فناورانه و اهرمسازی آنها، موجب دستیابی به بازارهای متعددی میشود. تعیین راهبرد و به عبارت دیگر مسیر اهرمسازی اثربخش، یکی از مهمترین عوامل کلیدی موفقیت بنگاهها محسوب میگردد.
همان طور که ادبیات موضوعی بیان میکند، اکثر مطالعات پیشین در حوزهی اهرمسازی به خروجیهای آن پرداختهاند و فرآیند/مسیر آن کمتر مورد مطالعه و واکاوی قرار گرفته است. پژوهش حاضر با تمرکز بر شایستگی فناورانهی ربات مارمانند، نقطهی شروع مسیر اهرمسازی این شایستگی را مورد مطالعه قرار داد. شاید این سوال بسیاری از شرکتهای دانشبنیانی باشد که میخواهند مسیر آیندهی خود را بر مبنای اهرمسازی بنا نهند: «پس از اکتساب شایستگی فناورانه، نقطهِی آغاز اهرمسازی چگونه تعیین میگردد؟». پژوهش حاضر با شکلدهی یک سیستم تصمیمگیری، رویکرد ترکیبی را برای پاسخ به این سوال ارائه نموده است. نتایج تحلیل دادههای بدست آمده از خبرگان به کمک تکنیکهای تصمیمگیری چند معیاره نشان میدهد، با توجه به معیارهای تعیین شده در مدل مفهومی تحقیق، صنعت نفت مناسبترین صنعت از بین صنایع موجود برای نقطهی آغاز اهرمسازی شایستگی فناورانهی «ربات مارمانند» میباشد.
مدلهای تصمیمگیری متعددی در زمینهی مسألهی غربال ارائه شده است. از جمله چان و آی پی (2010) مدل Scorecard-Markov را معرفی کردهاند. چان یکی از محدودیتهای مدل خود را وابستگی آن به تجربه و قضاوت متخصصین میداند و بیان میکند این محدودیت با کاربرد مجموعه تئوریهای فازی قابل مرتفع شدن است. در تحقیق دیگری که توسط موهانتی و همکاران (2005) صورت گرفته است، برای تعیین وزن معیارها از روش ANP استفاده گردیده، اما به روابط علت و معلولی متقابل میان معیارها توجهی نشده است. به طور کلی میتوان گفت یکی از کاستیهای مدلهای ارائه شده در ادبیات، عدم در نظر گرفتن روابط علت و معلولی میان معیارهاست که در تحقیق حاضر با توجه به استفاده از رویکرد ترکیبی ANP-DEAMATEL تاثیر و تأثرات موجود در عناصر مدل در نظر گرفته شده است و لذا رویکرد ارائه شده در این تحقیق از این جنبه دارای مزیت است.
با توجه به عدم امکان در نظر گرفتن تمام معیارهای درگیر در تصمیمگیری غربال در یک مدل تصمیم، طبیعتاً محدودیتهای خواسته شدهای بر یافتههای این تحقیق همانند دیگر تحقیقات مشابه، حاکم است. همچنین استفاده از مجموعهی محدودی از خبرگان، مشابه دیگر تحقیقات مبتنی بر نظر خبرگانی، محدودیت دیگری را بر قابلیت تعمیم نتایج تحقیق حاضر اعمال میکند. به علاوه، امکان تعمیم یافتههای تحقیق حاضر به سایر کشورها با توجه به درنظر گرفتن معیارهایی مختص محیط کسب و کار ایران، محل تردید است.
پژوهشهایی که میتواند در ادامهی این تحقیق صورت گیرد، شامل غربال کاربردهای محتمل برای ربات مارمانند در صنعت نفت و تعیین ادامهی مسیر اهرمسازی، خواهد بود.
منابع
Barney, J. (1991). Firm resources and sustained competitive advantage. Journal of management, 17(1), 99-120.
Danneels, E. (2002). The dynamics of product innovation and firm competences. Strategic management journal, 23(12), 1095-1121.
Danneels, E. (2007). The process of technological competence leveraging.Strategic Management Journal, 28(5), 511-533.
Drejer, A. 2001. How we define and understand competencies. Technovation 21, no. 3: 135–46.
Guptat, U. (2010). Insight into firm’s strategy for leveraging technological competences in Asia. Journal of intellectual Property Rights, 15, 130-137.
Hamel, G., & Heene, A. (1994). Competence-based competition. Wiley.
Hopkins, J.K., Spranklin, B.W., Gupta, S.K., (2009). A survey of snake-inspired robot designs, Bionispiration and Biomimetics, 4(2).
Huang, K. F. (2011). Technology competencies in competitive environment. Journal of Business Research, 64(2), 172-179.
Huynh, V.N. & Nakamori, Y. (2009). A linguistic screening evaluation model in new product development, IEEE Transactions on Engineering Management, 56 (4): 1-11.
Lee Amy H.I., Wen-Chin Chen, Ching-Jan, Chang (2008). A fuzzy AHP and BSC approach for evaluating performance of IT department in the manufacturing industry in Taiwan, Expert Systems with Applications, 34 (1): 96–107.
Lee, J.R., and J.S. Chen. (2000). Dynamic synergy creation with multiple business activities: Toward a competence-based growth model for contract manufacturers. In Research in competence-based management, ed. R. Sanchez and A. Heene, 209–28. London : Elsevier.
Liu, H. Y., & Liu, F. H. (2011). The process of competence leveraging in related diversification: a case of technology management at a composite-material company. Technology Analysis & Strategic Management, 23(2), 193-211.
Markides, C.C., and P.J.Williamson. (1994). Related diversification, core competences and corporate performance. Strategic Management Journal, 15 (special issue): 149–65.
McEvily, S. K., Eisenhardt, K. M., & Prescott, J. E. (2004). The global acquisition, leverage, and protection of technological competencies. Strategic Management Journal, 25(8‐9), 713-722.
Mohanty, R.P., Agarwal, R., Choudhury, A.K. and Tiwari, M. (2005). A fuzzy ANP-based approach to R&D project selection: a case study, International Journal of Production Research, 43 (24): 5199-216.
Prahalad, C. K., & Hamel, G. (2006). The core competence of the corporation (pp. 275-292). Springer Berlin Heidelberg.
S.L. Chan and W.H. Ip (2010). A Scorecard-Markov model for new product screening decisions, journal of Industrial Management & Data Systems, 110 (7): 971-992.
S.L. Chan, W.H. Ip, C.K. Kwong (2011). “Closing the loop between design and market for new product idea screening decisions”, Expert Systems with Applications,Vol 38, p. 7729–7737.
Teece, D. J., Pisano, G., & Shuen, A. (1997). Dynamic capabilities and strategic management. Strategic management journal, 18(7), 509-533.
Teece, D.J., R. Rumelt, G. Dosi, and S.G.Winter. (1994). Understanding corporate coherence – theory and evidence. Journal of Economic Behavior and Organization, 23, no. 1: 1–30.
Tseng, M. (2009). “Using the extension of DEMATEL to integrate hotel service quality perceptions into a cause–effect model in uncertainty.” Expert Systems with Applications, 36(5), PP. 9015-9023.
Wang, Ray,. Shu-Li, Hsu, Yuan Hsu Lin, Ming-Lang Tseng (2011). Evaluation of customer perceptions on airline service quality in uncertainty, Procedia - Social and Behavioral Sciences, 25: 419-437.
Xiaojun Wang, Hing Kai Chan , Dong Li (2015). “A case study of an integrated fuzzy methodology for green product development”, European Journal of Operational Research , Vol. 241 , p. 212–223.
Xu, L., Li, Z.B., Li, S.C. and Tang, F.M. (2007). A decision support system for product design in concurrent engineering, Decision Support Systems, 42 (4): 2029-42.
Wang, Y., & Lo, H. P. (2003). Customer-focused performance and the dynamic model for competence building and leveraging: A resource-based view. Journal of Management Development, 22(6), 483-526.